جدول جو
جدول جو

معنی گال هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

گال هکاردن
جوانه زدن، شکوفا شدن، شکفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پاییدن و نگریستن، وارسی کردن با شتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
ول هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اندازه گیری پارچه یا هر طول دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ نمایی کردن، پروراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرده را دفن کردن، چیزی را در زمین پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لوس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فهماندن، آگاه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کژ کردن، خم کردن به سویی، مایل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناله کردن، شکوه و شکایت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، دو نیم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لالایی خواندن، خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بافتن گیسو
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
فرهنگ گویش مازندرانی
عبور کردن، گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنومند شدن درشت اندام شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن نخ از پارچه یا هرچیز بافته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
سرفه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، دو نیم کردن، صدمه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهر شدن متوالی در جلوی دیگران، قاچ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن با استفاده از غفلت حریف، غفلت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
افشاندن پشم و نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
متوجه کردن، فهماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
حلال کردن، ذبح شرعی کردن، بخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گل کردن، شکوفا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل کردن ستور
فرهنگ گویش مازندرانی
گلوله کردن، لفظی که در مقام تعرض به نوع غذا خوردن کسی گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
چنگ زدن، دعوا کردن، مشت و مال دادن
فرهنگ گویش مازندرانی